More Related Content
More from Farhad Zargari (20)
Erfan 2
- 2. پاسل م يامبر)ص(:
فقر از که بدرستی
نميترسم امتم
از وليکنسوء
تدبير)فقدان
مديريصح تي(ح
بيمناکم آنان.
- 3. ابوالحسن شیخ
خرقانی()ره:
•را خلق اگر گفت:الهی
مرا که همين ،بيازار م
،بگردانند راه ببينندو
را تو که چندان
...مايی با تو ، بيازرديم
•چيزها بهترين :گفت و
آن در که است دلی
نباشد بدی هيچ
- 4. نيزهم درمان و است يار از دردمو شد او فدای دل
هم نيز جان
حسن ز خوشتر آن یوگويندگ م که اينو دارد اين ما يار
هم نيز آن
ما خون قصد به کو آن باد يادو بشکست را عهد
هم نيز پيمان
سخن یوگويمگ م پرده در دوستانشد خواهد وگفته
هم نيز دستان به
وصل بهایگ ش دولت آمد سر چونهجران ايام بگذرد
هم نيز
- 6. مامخور غم انسيمُن خلوت محرمانآشنــــا يـــار بـــا
بگو آشنــــا سخن
•الدين نجم شيخمریدان های حلقه از یکی درمي
: كه فرمودند
•كيسه از ؛ اماره نفس و شياطين ؛ اين از پيش
آدمي نقد و ديانت
.دزديدند مي چيزي
در جمله مرد؛ دين نقد زمانه اين در اكنون اما
.شد اماره نفس و شياطين دست
.بدزديد چيزي ايشان دست از شما كه كنيد حيلت
دزديم؟ چيز چه :وگفتند
ايشان دست از خويش عمر ساعت يك :وگفتند
جايگاه و كبري الدين نجم شيخ مورد در
عرفان در او رفيعاست رفته بسیار سخن.
كه بوده بسياري كتب داراي شيخ
دليل به خصوص به و زمان وگذر در متاسفانه
جز كتب اين از بسياري از مغول قوم حمله
.است نمانده برايمان ديگري چيز نام
- 7. •شد خواهد چه مرگم از پس نميدانم
•اندامم خاک از گر کوزه بدانم خواهم نمی
ساخت خواهد چه
•گلويم خاک از که مشتاقم بسيار ولی
سازد سوتکی
•گستاخ طفلکی بدست باشد سوتکی گلويم
بازيگوش و
•را خودش گرم دم پی در پی و يکريز او و
بفشارد سخت گلويم در
•سازد تر آشفته و آشفته خفتگان خواب و
را مرگبارم سکوت دايم بشکند بدينسان
شريعتی علی دکتر
- 9. •....ست آسانی همين به بازی عشق
چشمی با گلی که
گوشی با بلبلی
روحی با خزان زیبای رنگ
نوشی با عسل زنبور نيش
دشت با باران همواره کار
کوه قله با برف
برگ شاخه با باد
ماه با عابر ابر
آهو با ای چشمه
مهتاب با ای برکه
هم با کبوتر دو
ما با طبيعت و روز و شب و
....ست آسانی همين به بازی عشق
شيرين کلماتی با شاعری
سری روی بر بخش نوازش و آرام دست
اشکی از پرسشی
شمعی با کسی يلدای شب چراغ و
تسل آرام دل و
جمعی با کسی مسيحای و
...ست آسانی همين به بازی عشق
بخری را دلی که
مهری بفروشی
کنی حراج را شادمانی
دهی تخفيف را رنجها
بکنی عالم ارزانی را مهربانی
احساس حرير لی را همه بپیچی و
بزنی آنها به عشق گره
لبخند تا ببری خود با را مشتريهايت
...ست آسانی همين به بازی عشق
صبح اول در سلمی پيش با هرکه
رهگذری با پيغامی و پوزش با هرکه
لحن با کوتاه شعری خواندن با هرکه
خوشی
کار لحظه در چهره بر خنده نمک
همه به ارزان کاليي سالم عرضه
حلل راه از گوارايي نان لقمه
روز آخر در شادی خداحافظی و
فردا تا خوش خاطر يك نگهداری و
شکر نيت با سجودی و رکوعی در
....ست آسانی همين به بازی عشق
بازیعشق کاشانی مجتبی