More Related Content
Similar to اشعار زیبای بابک بهزادی در مورد خام گیاهخواری (11)
More from Farid Kamali (14)
اشعار زیبای بابک بهزادی در مورد خام گیاهخواری
- 2. 1
نیست بیش زهری و ّمس دارو و قرص طبیبان ای
نیست تشویش این به راضی همه این مردم قلب
نویس سبزی و میوه ،را ات شیوه کن عوض وُر
اندیش نیک فکر هر ی پیشه ،تجارت ایننیست
جوان و هستند پخته ،خواران خام
امان بی خواری پخته ،خامان جمله
و آور مرگ عادتی خواری پخته
روان و روح سنگینی ی مایه
هستی زیبای گل نو وجودت
هم با پلو و مرغ نخوردستی دو
سرد دو هر طبع که چراباشد
بلغم فزایدسود وسستی و ا
گندم به آدمشد رانده
اینجاگندم بهشد بنده
می هرشب و روز هرخورد
ها شکم نان باشد گنده
- 3. 2
نخور پخته بخور خام
نخور مرده بخور زنده
خود معده قوی تو کن
نخور شسته هَگ به گاه
می هوایی را ما ای دنبهکند
واهی دنیای راهیمیکند
کشم بر آهی سینه نهاد از
می حالی به حالی دل چونکهکند
جملگی پزشکان ها تخصص این
شرمندگی مایه و اسم هست
یکی صادق و حاذق حکیم کو
بندگی و خلق به خدمت کند کاو
تّعل درمان میکند طبیعی ّطب
تّمل سرگرم میکند طب نوین اما
د صد بادارو باند با مافیا با ،غل
می هیتّذل سوی را غافالن کشاند
- 4. 3
تّعل درمان میکند طبیعی ّطب
تّمل سرگرم کند اما مدرن ّطب
هردم و همراه عارضه و اشتباه با
می را مردمان ماتّذل سوی کشاند
تجارت با آلوده دارو و دام محصول
و فساد با آلودهاسارت با و انبار
شرارت و صنعت این ،اشارت این تو بشنو
خسارت زند دم هر مالت و جان و جسم بر
ها حرارت ز زاید نو و عجیب امراض
ها مرارت و رنج از کاهد خوری ناپخته
ها خسارت بینیم دارو و پختنی با
ها شرارت کاهیم میوه با و ورزش با
خواران پختهشما حال بر واي
شما آشغال سطل هاتان معده
نكرد تغییري چو خوردن ی شیوه
دردودارویمضرشما مال
- 5. 4
ما قرمز خط هست حرارت
ما ترمز خط هاست لغزش و
خامت قوت آهن ملح از غنی
ما هرمز سرخ خاک بسان
دوم مصراع:ترمز خط باشه بیشتر سرعت هرچه(نشانه)روی مونده جا به
بیشتره آسفالت=عوارض باشه بیشتر خگخ در لغزش هرچه(نشانه)بیشتری
میزاره جا به ما روحیه و جسم روی
دوم بیت:آهنه از غنی هرمز جزیره سرخ خاک مثل خام خوراک(اونجا مردم
مفیده کمخونی درمان برای میگن)
می چون کنترلنفس هردم کنی
میآ شویقفس کنج از زاد
می کم کم وهم های پردهرود
هوس و رنج با گردیم امتحان
- 6. 5
دانه و مغز ،جوانه و سبزی ،میوه
ماهرانه عاقالنه رسمی و راه
ناشیانه امری هست خواری پخته
میتازیانه مردم جسم بر زند
راه دادی تن به پخته ها سال
را ها یاخته ساختیسیاه تو
خاکستر و تش ز دوری تو کن
گیاه خام و خور میوه ّتیدم
هستی زیبای نوگل وجودت
دودستی آن درون آشغال نریز
هستی مخلوق اشرف هستی تو
رستی بند از خوری سالم اگر
علف؟ گاوی و خر بهر پزی حاضر شوی آیا
ت ت ّقو همه سازی عمل این با خود تو دانیلف
کنی کاری چنین حیوان آن ّحق در نئی حاضر
ناخلف باشی تو اغلب خود بهر از عجب اّما
- 7. 6
سیاهی و اسپید هرچیز مخور
گاهی تربیزه یا و ،شلغم مگر
و زمین از رویان هرچیز بخور
گیاهی و خام و سالم خوراک
دارو دست مسپار را خود هوشمند تن
کند که میوه دست بسپارجارو سموم
حجابی هر و رسوب تو الیه الیه دایُبز
فرارو مانع شده یا بدن در نشسته که
ما آالم مایه بدخوری و پرخوری
ما آرام مایه خوری تک ،خوری ساده
د َوُب اضافی بار خوری درهم و قاطی
ما اورام مرهم خوری تر ،خوری تازه
تغذیه با و ورزش با
سم ز تن کنتصفیه ها
تزکیه را دل و روح کن
تخلیه ها تیرگی از
- 8. 7
بیماریست شکل به زدایی سم
بیداریست زنگ و است پیام یک
هایت وی َر کج تاوان هست
بیزاریست پخته و است خام چاره
گیاه پخته ،پخته لحم از بهتر
سیاه کنند تن و روح ها پخته
رها طب چاه از خواهیگردی
تباه قوت ،تفاله هر از بگذر
دوری کنی گر دارو ز
رنجوری ز گردی رها
بیابدرامشدرمان و
زندنیشتچوزنبوری
آب در بخیسانی گر دانه و مغز
میخواب ز ها آنزیم بیدار شود
پیکرت بر دهد جان گردد تازه
میانتخاب این از دلشاد شوی
- 9. 8
عاد خواری پختهما دیرین و دردآور ت
ضایع میکندهای زمانما شیرین و خوش
ما عمر و برق و آب و گاز اتالف میکند
ما زیرین پیکر اندر سم جمع میکند
غذایت همراه به آبی ننوش
عذابت و رنج دهد عادت این که
شاکر و آرام بخور و خوب وُجب
رض یابد ات معده این تا کهایت
سالم فکر محصول نباشد ژن اصالح
عالم پروردگار بیافریده کامل
اصلهستی اساس وقائمبذاتوپایا
ظالم قشر فکر بر ارجح طبیعت هوش
را هرچه انسان کرده دستکاری
را چهره ،را جانور ،را ها میوه
- 10. 9
است نعمت بومی و فصل های میوه
ه آن ارگانیک نوعاست رحمت م
است خدمت سالم محصول عرضه
است زحمت قرین خورده سم و کود!
آمینه اسید تا سه و بیست از
ذتأمینه هَیگ به ضروری هشتای
آمین از رندُپ گوریل و خر و فیل
ماشینه و شرر از بشر کمبود
ات خاکی بدن از روح راه میگذرد
پاک تن و رامش ،آگهی میطلبدات ی
پشتکار میطلبد ،قرار یک میطلبد
ات افالکی کند تا ،را تو رهاند که تا
چیزی هر بشر دَخور خردی بی با
پرهیزی هر بدون ،ضرر خوف بی
همراه تّذل و سود های وسوسه با
تجویزی هر و خوردن ْغلط عادات
- 11. 10
عنب و قضب تو بخور قرآن گفته
عرب جهل اسیر خامخواری
قبرا انبان مساز حیوان ر
عقب به ما کشانده خوردن الشه
را فصل های میوه خور رسد فصلی هر چونکه
را اصل این بدان ما قوت پخته نورش و هور
مریض نسل نما احیا ،نپز و دریاب نیک
را وصل و نور طعم ژن هر و ولّسل چشد تا
گنده ها شکم نان باشد
شد مرده گیاه قبر
شد خورده آشغال که بس از
شد افسرده ما های دل
خام قوت از ای هّذر هر دل در
مدام دم هر تپد نیرویی و نور
ای لحظه نباشد و هست ای لحظه
مستدام حرکت به هستی ِهستی
- 12. 11
ماست بومی و دیم محصول نخود
بانوان خوراکبرناست و پیر و
آمین،کربوهیدرات و است فیبر درآن
سرماست فصل در ما بخش انرژی
طبیعت عالم در سبزی گونه سه باشد
طبیبت ،دوا جای دان ای ریشه و برگی
ها رقم همه از بیش خور ای میوه نوع از
طینت و طنین تن در نوازد آن ملح تا
از برتر نخود هستنان و حیوان الشه
زیان پر آن چو یاکه ،گوشت مثل گران نیست
آن است دیمی و بومی ،سم و کود بی و سالم
جان و روح و تن بهر ،سودبخش همه بهر
نپخته غذای بدن شناسد می
نهفته نور جذب و هضم میکند
خفته تن این دوباره احیا شود
شکفته و جوان میشود گل مثل
- 13. 12
قبود خام انسان قوت آتش از بل
بود همگام کهکشان نظام با
بود دام و کام و نام اسیر کی
بود آالم ،ناخوشی حاال چو کی
خورده هور نور که چیزی آن خور
مرده شور ملح و نار کز آن نه
سبزی ،دانه گاهی ،میوه خوراکت
برد زنبور از بهره که آن خوره
را نوا بی انسان نموده درو دارو
را دوا و دکتر هر کن رها خور ناپخته
خواری خام به درمان ،پخته ز دردمان ما
را هوا این دریاب ،غنیمت بدان ها دم
انسان قوت نباشد حیوانی و ت ّغال
اطعامجسمنمی جان وباشدسان بدین
عر به آور روی و کشتار از کن دوریفان
که آیاخورده آتش و خام باشدیکسان؟
- 14. 13
حیوانی ،شکر و قند از مخور ،خور کم هّغل
پنهانی ها عارضه نشود دچارت تا
بریانی و شود خمیری و تخمیر آنچه
کیهانی را تو روح نکند ،نورش رفته
کن پیشه خود خوردن اندر وحدت
کن اندیشه کمی خود خوراک در
چیز هر کثرترها کن خواری
کن تیشه و فروغ بی قوت ترک
خام نور با د َوَر سردی و گرمی
عام بهر باشد کهنه یا نو ّطب
است خوردن طبیعی قوت ما ّطب
دام که یا پخته نه میوه و سبزی
شخصیت نباشد اشکم و چاقی
خاصیت بی از باشد چربی بار
ساز پر اندرونکیفیت با از
ذهنیت کن تقویت ،خور کم و خام
- 15. 14
میوه و سبزی پیکر بر مزن
تیغه جنس از خنجری دمادم
همیشه کن خردش و نرم دندان به
شیوه و راه این دهد نیرویت که
تیز خنجر با که است اشتباه
ریز کاهو و سبزی بنماییم
توان دندان به تاهرچیز خوری
یکریز هی رنده و خرد منما
ریز سبزی منما انّبر تیغه با
فریز اینکه یا و پخته منما
نیز چرخش یا و خرد منما
مریض تو بسازد تدریج به که
ات صبحانه بهترین باشد میوه
ات ظهرانه هِنَب ،کاهو و سبزی
ات عصرانه کنجدی خرما و آب
هدیه درستی تنات شکرانه و
- 16. 15
خاکیان و ماکیان و ماهیان
افالکیان از تو نمیسازد دان
ما قوت باشد فردوس میوه
سالیان طعام بند بگسالن
درون از افروز بر را دل شعله
برون نار د َرَب را باطن نور
خام به روشن شود اشکم مجمر
قرون جنگ عامل آتش باشد
ظ منما حیوان قبرشکم رف
حکم و نور د َو َر و درد شود که
را آن باز منما سبزی گور
کم یه بیندیش و خام بخورش
ما حال دگرگون گردد
ما سیگنال شود مثبت
طعام رَا نسازیم ضایع
ما امسال نکو آنگه
- 17. 16
ها مطبخ ،مطب به میکشاند
ها فرسخ دوا و ّمس پی در
بشر کرده پا به هیها دوزخ
ها مسلخ و آتش ،جهالت با
خام تو خوری ار میشود تو رهنمای تو میل
مدام گر تو خوری میوه ،حذر کنی مضر ز ار
دام ز دل تو بکنی یا کنی دل پخته ز که ور
گام تو ره به بزنی ار ،عام راه ز برهی ار
کند بریان پزد می انسان که تا
گری او عادت این عاقبتکند ان
کند عریان سموم از تن ها میوه
کند جریان بدن ّالیس نور
"هوشیار نظر در سبز درختان بار"
کردگار معرفت است دکتری ثمرش هر
غبار و سحاب همچو روزگار میگذرد
یار کوی از ای جلوه بهار در شکفد گل
- 18. 17
م زنده خواری زنده با آوانسیان ناماند
راند جهل های سایه علمش نور شعاع با
خواند زنده زبان شش تالشش با مّمعل بی
تکاند را طب پیکر تندش لحن و نبوغ با
دارویت بشود غذایت بگذار
سویت بیاید سالمتی آنکه تا
دارو از رها طب علم آینده
جارویت سم ز کند غذا نور با
حیوان الشه و نان و برنج با
سرطان از رهید که تا نتوان
سم فزاید پختنی و شکر
درمان و چاره میوه و سبزی
می اسیدیفکرت و پخته غذای با خون شود
ذکرت با و خام با و رامش با شود قلیایی و
مهرت پر های سّفتن با دویدن ،سحرخیزی
فطرت و هستی اصل به واصل و تن احیا کند
- 19. 18
ع طبق بر سالهاتفاله و خوردیم پخته ادت
زباله تدفین بهر محلی شد ما معده
چاله ز ما هَچ میبرد یّمس داروی ،نو طب
مچاله پیکر میکند سبزی و حیوان الشه
دواست دَیرو زمین در یا بر آنچه
غذاست ما برای اما ها میوه
ها زمینی این اختالطبالست
شفاست هردم را میوه خوردی چو تک
شویم گردو و گندم چرخ درگیر کی به تا
رهیم وا ها خوری قاطی همه زین کی عاقبت
صحیح نا و زیاد ترکیب به هم ریزد معده
رژیم صدها از بهتر میوه تنهای خوردن
خوراکت فرم و شکل مکن دگرگون
زی و طبیعی خوراکپاکت و با
راحت ساده بخور ،رنده و ریز مکن
هالکت از خام اینگونه َدنما مصون
- 20. 19
پوست بر بمالی که یا ،بخوری ،بویی هرچه
دوست ای افتد کبد بر گذرش هم عاقبت
شد چون ملتهب و چرب الشه و قند از کبد
لیموست و انار ،آلبالو و توت اش چاره
خیزد بال پرخور از که ،خوردن کم به کن خو دال
ریزد کوال کوکا و سم اشکم در که او ویژه به
آمیزد در امراضی به چاقی ،ورم و باد بدان
بپرهیزد پختن از که باشد او بهر از شفا
هدر به میرود سیاره آب
شبدر و صنایع و دام بهر
و حمام بهرظرف بی شستن
چغندر و برنج کشت بهر
نخوردن ما درمان
خوردن به نما دقت
سپردن دل پخته بر
مردن و درد آغاز
- 21. 20
کل و جزء گیرد نور تا تن به کن وارد نور
دهل از خرامان گردی تا خام طعام خور
رها میگردی رفت باال چو سلولی هوش
می خود ،بدن را نرمال سطحنمایدکنترل
می لوزالمعده چرخنور به چرخد
هور نور زیر پخته خوراک با
ها میوه تک همین ،سبزی همین با
میعبور جان و جسم درد از کنی
یوگا و سالم غذای
بودا رهرویی هر کند
تا دریا و صحرا د َرَب
برمودا راز بفهمی
خواری زنده به سیانِنآوا
بساط برچیدخواری مرده
سبز طبیعت از پیروی با
خواری باده نشاط کرد ول
- 22. 21
آتش گرمی زور به حبوباتت این نرم مکن
بخیسانش و آبی در را آن بریز و صبر بکن
رنگین سیاره این بخش هستی آب لطف به
نگریانش آتش این به ،خندان شود تا جان بده
حبوبات نرم منما آتش شعله با
زیرارسوبات تو اندر شود نمایان که
زودپز و آتش ،فشار و زور ،عجله این با
عقوبات و مجازات طعم بچشی شاید
نیست خام وحشت و ترس دارد آنچه
نیست بادام یا و سبزی یا میوه
ما آالم عامل ها پز و پخت
نیست عام کام به خاصان شیوه
تغدرون ای شعله و آتش این چو میدهد ییر
برون ای تفاله و درد تو خوراک از زند سر
درهمی رسوم چه این ،اضطرار و نیاز چه این
قرون عادت پی از رویم تیّذل پی کز
- 23. 22
جوان و شاد میشوی جوانه با
روان بشناسی که پویا میشوی
کین و جهل درونت از میزدایی
سودوان بشتابی یار نور ی
خود دور بر بزن چرخی
نخود با گندم و ماش خور
باد که آن تا و غم تا خور
خود به خود برآید دل از
را خشکی و گرم هر معتدل کن تر و سرد آبی به
را مشکی رنگ و چرم جنس پا و تن از کن رها
خود باور و ذکر و فکر کن منقلب شو وگانرا
را کشکی آش هر نخور و پختند که هرچه نخور
ما ِیا ان دی میکند دگرگون یوگا
ما ی ویرانه معبد نو از میسازد
طبیعی و خام خوردن با آن پیوند
ما ی آگاهانه اعمال کند افزون
- 24. 23
شکفته دم هر ها خفته درونت گردد
می چوننپخته و خام خوری ،یوگا کنی
سحر هر درژرفت های دم با و کرُش با
نهفته و پنهان نیروی کنی پویا
است چربی شاخص گنده شکم
است وبگردی روزگار حاصل
محصول دستکاری حاصل
است چپگردی و انحراف حاصل
بیشتر خامت ،بیش بینش هرچه
بیشتر وخامت ،کم بینش هرچه
خو بر بنگر نیکبشر ای راکت
بیشتر ندامت خردورزی بی
لبن و لحم یا زرده با
بدن این اسیدی سازی
استخوان بگیرد پوکی
سخن گو قلیا و باز از
- 25. 24
اشتباه و یخ عصر ،شرر کشف
تباه آتش به قوت بشر کرده
گوشت دربند و آلوده چو گشته
تباه اثراتش با جهان کرده
تسالمت احیای شرط عادل
عالمت رفع میکند طب نوین
غرامت نپردازد و زخم زند
استقامت کم کند دارو ،دوا
اجزا مجموع رود می فراتر کل از
افزا هم و هست مرتبط هم با هّذر هر
می نگر جامع،کل درمانتن این خواهد
می جدا ،تک تک نوین ّطباعضا بیند
درما نو ّطبهمیشه درمان در نده
تیشه و زخم ما پیکر بر زند می
خواری الشه از بازارشان رونق
ریشه ز سم زداید می خواری خام
- 26. 25
را خاک و آب آلوده کنند ها پتروشیمی
را پاک هوای هر سازد آلوده سم ،اوره
میشود ساکت زیست محیط آید چون رشوه
تاک درخت بنشان زمین تخریب جایرا
شوی ْهِب تا فرصتی ِهد بدن درمان خود هست
شوی فربه و ناخوش جویدن دائم با که دان
عافیت نشان باشد نمی فُپ و التهاب
شوی ْهِب و انار و سیب عاشق که آن بهتر
عالج هردم کند را خود ،بدن درمان خود هست
مزاج و طبع زنی هم قاطی قوت با تویی این
کرد وا نو طبپیچیدگی از پر انیّکد ه
احتیاج نداریم ما طبیعت با طبیبی به
محتاج مکمل به گوشتخواران
تاراج دَرَب تن امالح پخته
انساج تعادل هم خورد می
عالج راه یگانه خواری خام
- 27. 26
جوی آمینه اسید در را پروتئین
جوی سبزینه در و خام خوراک در
دیز در میوه هر در جویمجوی ی
جوی بوزینه یا گاو خوراک در
کلیه ، ریه ، روده ، ما پوست
تخلیه اوره و خلط از تن کرده
تصفیه ، خون پاکی ، کبد کار
تجزیه و ساختن و سم دفع
نان و شیر از باشد استخوان پوکی
گمان بی پیکرت کند اسیدی چون
دان میوه و سبزی و ورزش در چاره
ک درکتان ،خرما و نور و کنجد ،لم
است هفتاد بدنت و زمین آب درصد
است مازاد نمک ما تشنگی علت
هست ادویه و شکر ،دارو و چربی ،پختنی
است ناشاد دل و چاقی و غم ،سم حاصل
- 28. 27
است هفتاد بدنت و زمین آب درصد
است معتاد نمک به که بدنی گردد تشنه
عااست باد یا سدیم ،سم شدن تشنه مل
است فریاد و تن درد ثمرش ها روی کج
تناول کردی مدل چندین اگر
تداخل در هم با که شاید د َوُب
تمایل این باد و الکل بسازد
تعادل از خارج تو گاهی شوی
ضرور غیر د َوُب داروها و تست
عبور کن ها این از خام طعام با
ط عرصه تاجرانشمار بی ب
قبور سوی ما افسار شندِک می
پزشکی جنایات ماند نمی پنهان
اشکی بنشانده ها سینه از آه جسته بر
حرفه و کار در شود جاری اگر اخالق
مشکی دنیای شود روشن و آید نور
- 29. 28
کن آشنا نخوردن با را دلت
کن شنا آگاهی بحر درون
بشناس خودتکن رها بندی هر و
کن غنا و نور از پر را وجودت
آوا و نور با عاقبت پزشکی
مداوا آالمت و درد نماید
عالمت درمان نه یابی شفا
تراوا فکر میشود خوراکت
آشنا نخوردن با دل
ربنا نور به گردد
بی ،دل بیداراعتنا
انحنا و رنگ به گردد
ناروا های زخم با
بینوا های جسم بر
دوا و طب جانب از
قوا یابد می تحلیل
- 30. 29
آن نور از خور و دریاب را ّارهیس این خورشید
بیکران این از نیرویش جهان اندر حیات ذی هر
روان و ّالیس موج این کند درمان ،دهد تسکین
جوان و احیاء َدنگردا ها ولّسل دهد شادی
را خونش و حیوان از بگذرمریز
ستیز ما با اش الشه با کند چون
وُر پیش طبیعت قوانین با
می گریزی گرمریض هردم شوی
سوزنده و الّعف هّذر هر
اکسنده ّدض با شود خنثی
سازنده و پایا اکسیژن
فروزنده و بکر منبع در
قفس از رست و شد درمان میتوان خواری خام با
میگیرد آرامنفس عمق با و نور با روان
هوس دام در افتیم ولی حیوانی قوت با
جرس میدارد فریاد ،بیا برپا شده موجی
- 31. 30
است جهل و ترس ز ناشی دارو به وابستگی
است سهل چه شدن درمان سبزی ،میوه نور با
است عقل به شدن سالم ،سالم جسم محصول
است وصل و است آرامش ،سالم فکر همراه
میشود درمان زود خواری خام با خون قند
میشود سامان به و بیدار ،خفته پانکراس
میشود چسبان ِخون ،میزان و نرمال غلظتش
میشود درخشان و پاک تن مجراهای جمله
نورانی و پاک خوراک با تن از سم ریزد برون
بورانی و بریانی نه ،حیوانی و ت ّغال با نه
با نهحیرانی و درد فزاید ،باشد سم که دارو
روحانی های انرژی کن افزون میوه و کوه به
می اسیدی چون خون اچ پیشود
می ها استخوان از کلسیمرود
ما جسم اّما خام خوراک با
می سردی ز قلیایی گشتهرهد
- 32. 31
فروغ پر و خام قوت خور ّتیدم
ّغال و حیوانی از بگذردوغ و ت
شلوغ شهر از بگذر و کوه به وُر
یوغ و بند و نوین ّطب از بگذر
قوی کن خواری خام با ایمنی دستگاه
منزوی و ضعیف گردد تن های عفونت تا
را نور ،دویدن ،بیداری زود ،خوابی زود
پیروی طبیعت نظم از کن و دریاب نیک
تقویت ،خام قوت به شود ایمنی سیستم
یتّمس و اسید د َو َر ،د َو َر بدن از عفونت
حذر نما استرس از ،خیز زود و زود بخواب
عافیت سمت به بیا ،شکر ،نمک از کن گذر
کن پرهیز پرخوری از
کن لبریز دل ،نور از
کن تجهیز تن میوه با
کن تجویز را پخته نا
- 33. 32
شیرین و آب پر ای میوه ،باشد صبحانه بهترین
ایندیرین اجداد ت ّقو بوده پاک خوراک
ماکیان تخم و شیر و نان و حیوان الشه
میزیرین به روئین الیه از را روح شاندِک
ای سفره هر زینت سبزی هست
ای هرهُز دارد که شب سپهر چون
ای حجره در کنی طی چندی چونکه
ح ها کهکشان تا کنی واای فره
میپرنده دانه خورد
میدرنده الشه خورد
انسان خورد میوه و نور
میچرنده برگ خورد
بال حیوان الشه اندر باشد
میمبتال دردی به را ما کند
جال را خود دهی تا کن آن ترک
میمال بر ها الم آنگه شود
- 34. 33
کن رها دارو و دکتر
یککن ها میوه بر نظر
کن بها بی پخته ترک
کن منتها تا گردشی
حرارت ،پختن ،ماهیت دگرگون سازد
طهارت با مثبت فکر با خور پخته نا
تجارت کاین دارو درگیر مکن را خود
جسارت با را ات سرمایه کند غارت
روح آغاز نقطه خواری خام
میوضوح با حقایق نمایاند
میکوه سوی را ما جسم کشاند
میصبوح وقت در بیدار شوی
کن اشتها این ،کنترل
کن اژدها یک این رام
می عقلکن ها چه گوید
کن انتها و حال فکر
- 35. 34
خوردنی سردی که یا گرمی درگیر کی به تا
پژمردنی ما کرده طب نوین یا طب تیّنس
ر بشکفد تا ْهِن گام طبیعت درتنت و وح
آزردنی جانور هر از الشه هر از بگذر
ای قطره میهمان ه؟ّشپ چیست
ای بهره گیرد که بحری از نوشد
فصد که یا حجامت نوعی این شاید
ای هّذر نشاند غلیان و باشد
هی را ما کند چاق اسپاگتی و ناگت
ما کند و بسازد میوه و سبزینی را
آب ها چربی و کوچک شود گنده شکم
طی کن طبیعت و کوه و خوشی با را عمر
تری سالم شوی الغرتر چه هر
تری عالم خوری هرچه تر خام
تری حازم خوری کم ،بخوابی کم
تری ظالم کنی خی ّسال چه هر
- 36. 35
زندگیست این حرمت ما مکتب
بالندگیست و آبادی و خدمت
ح دستجهان خوبان همراه ق
بندگیست نشان پاکی و سبزی
محافظ د َوُب سپری چون ما مگنتیک تن
منافذ از پر آن کند طبیعی نا چیز همه
لذائذ و خوراکت به ،کّتحر ،بو به بنگر
نافذ و جذب موج همه سازی عمیق دم به
،داشته محافظتی نقش زمین ازن الیه مثل انسان مغناطیسی بدنمختلف عوامل
(هوا نوع/آب/غذا/شیمیایی مواد/منفی و مثبت انرژی سطوح)...این بر اول
می ظاهر فیزیکی بدن در سپس ،گذاشته اثر سطحشود
بنیادی های ولّسل مثل خام خوراک
می ترمیماستادی به ها اندام کند
اعصاب و گوارش و مفصل و غدد
،ایمنی سرکوبگرهای بی شدهعادی
- 37. 36
روده در شیر هضم نیمه پروتئین
بوده تن های ولّسل شبه ،بیگانه هست
کند حمله دو هر به گشته گیج ایمنی
فرسوده های جسم و التهاب حاصلش
پدید دَآر مرض ویرانگر نار
میپلید یّمس جا به تن در نهد
اسید ما در شود حد از فزون چون
ا حاصلشجدید درد پر مراض
تّنج نار بر مده را مّنجه نار
تّنم و مزد بی دردسر بی اش تازه خور
خامش ز بهره بری تا انّمر داده ب َر
محنت و رنج با آن از سازی بُر آنکه نی